اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خراس

نویسه گردانی: ḴRʼS
خراس . (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین . این ده در نودهزارگزی شمال ضیأآباد و 18هزارگزی راه عمومی واقع است . به آنجا 55 تن سکنه از طایفه ٔ غیاثوند زندگی می کنند که در زمستان به ارس آباد می روند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خراس ميس . [ خ ِ ] (اِخ ) در «اراته ایک تس » است و «ارته ایک تس » فرماندهی «ماکرون » ها و «موسی نک » ها راداشت و «ماکرون »ها و «موسی نک » ها...
خراس خراب . [ خ َ س ِ خ َ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (از برهان قاطع). نه فلک . رجوع به ترکیبات خراس در این لغت نامه شود.
خراس خسیسان . [ خ َ س ِ خ َ ] (اِ مرکب ) کنایه از آسمان است . (از برهان قاطع). خراس خراب . رجوع به ترکیبات خراس در این لغت نامه شود.
هفت چشم خراس . [ هََ چ َ / چ ِ م ِ خ َ ] (اِ مرکب ) هفت چشم چرخ . سبعه ٔ سیاره . (برهان ).
خراص . [ خ َرْ را ] (ع ص ) دروغگو. (ناظم الاطباء) (دهار) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). سخت دروغ زن . (مهذب الاسماء). کذاب . دروغزن . ج ، خَ...
خراص . [ خ ُرْ را ] (ع اِ) ج ِ خارص . رجوع به خارص در این لغت نامه شود.
خراص . [ خ ِ ] (اِخ ) نام موضعی بوده است . (از معجم البلدان ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.