اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خراسانی

نویسه گردانی: ḴRʼSANY
خراسانی . [ خ ُ ] (اِخ ) اصرم بن حوشب همدانی خراسانی از روات است . اواز زیادبن سعد و جز او روایت دارد و از او حسن بن ربیع. خراسانی از ضایعکنندگان حدیث است و دارمی می گوید: از یحیی بن معین حال اصرم را در حدیث پرسیدم ، او گفت : اصرم بن حوشب کذابست و خبیث . (از انساب سمعانی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۶ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۸ ثانیه
علی خراسانی . [ ع َ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) ابن موسی بن محمدشفیعبن محمدجعفربن میرزا محمدرفیعبن محمدشفیع مستوفی الممالک خراسانی تبریزی ، ملقّب به ثق...
علی خراسانی . [ ع َ ی ِ خ ُ ] (اخ ) درجزینی ، ملقّب به معین الدین . رجوع به علی درجزینی شود.
خراسانی محله . [خ ُ م َ ح َل ْ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) مرکز بلوک ساسی کلوم است در ناحیه ٔ بارفروش . (یادداشت بخط مؤلف ). در فرهنگ جغرافیایی ایران آ...
حسن خراسانی . [ ح َ س َ ن ِ خ ُ ] (اِخ ) شاعر. از فرزندان شیخ حسین داود، و از نزدیکان شیخ جعفر سروقد بوده است . احوال او در ذریعه (ج 9 ص 241)...
حسن خراسانی . [ ح َ س َ ن ِ خ ُ ] (اِخ ) شاعر. رجوع به رفیع قزوینی و ذریعه ج 9 ص 241 شود.
رضی خراسانی . [ رَ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) میرزا رضی فرزند شفیعا. رجوع به رضی (رضی خراسانی میرزا...) شود.
اشتر خراسانی . [ اُ ت ُ رِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بختی . و رجوع به اشتر بختی و بختی و شتر خراسانی شود.
حبق خراسانی . [ ح َ ب َ ق ِ خ ُ ] (اِ مرکب ) بقله ٔ خراسانیة. صاحب برهان گوید: تره ٔ خراسانیست و آن رستنی باشد ترش مزه و آن را ساق ترشک خوانن...
تره ٔ خراسانی . [ ت َ رَ / رِ ی ِ خ ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رستنی باشد ترش مزه و آنرا در خراسان ساق ترشک خوانند، چه ساق آن بسیار ترش می...
جامی خراسانی . [ ی ِ خ ُ ] (اِخ ) همان احمد جام ، یا پیر جام یا جامی ژنده پیل است . رجوع به احمدبن ابی الحسن بن محمد شود.
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.