اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خرده دان

نویسه گردانی: ḴRDH DʼN
خرده دان . [ خ ُ دَ / دِ ] (نف مرکب )مردم صاحب عقل و دانا و آنکه بهمه چیز برسد از کلیات و جزئیات . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) :
دل خرد مرا غمان بزرگ
از بزرگان خرده دان برخاست .

خاقانی .


این دو طفل هندو اندر مهد چشم
بر بزرگ خرده دان خواهم فشاند.

خاقانی .


|| باریک بین . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) :
دل نشکنم از عتاب یاری
کورا دل خرده دان ببینم .

خاقانی .


نبوده ست چون من گه نظم و نثر
بزرگ آیت و خرده دان عنصری .

خاقانی .


شد برکران درشت پسندی ّ روزگار
کاندر میان کار شه خرده دان نشست .

زکی مراغه ای .


- خرد خرده دان ؛عقل نکته بین .
- رأی خرده دان ؛ عقل نکته بین :
آنکه رأی خرده دانش گر نماید اهتمام
ذره ای خرد از بزرگی آفتاب آسا شود.

سلمان ساوجی .


- عقل خرده دان ؛ خرد خرده دان . عقل نکته بین :
عاجز ز کنه رفعت او فکر دوربین
قاصر ز درک رتبت او عقل خرده دان .

خواجوی کرمانی .


|| عیب جوی . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) :
سعدی دلاوری و زبان آوری مکن
تا عیب نشمرند بزرگان خرده دان .

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.