خرق
نویسه گردانی:
ḴRQ
خرق . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است مرکز دهستان خرق بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع در 62هزارگزی جنوب باختری قوچان و 60هزارگزی خاوری شوسه ٔ عمومی قوچان بمشهد. این دهکده کوهستانی و سردسیر است و آب آن از چشمه و قنات و محصولات آنجا غلات و بنشن و انگور و میوه و شغل اهالی زراعت و قالیچه بافی و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).
واژه های همانند
۲۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خرق . [ خ ِ رَ ] (ع اِ) خرقه ها. ج ِ خرقة. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ).
خرق . [ خ ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ خریق . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب ). رجوع به خَریق شود.
خرق . [ خ ُرْ رُ ] (ع اِ) نوعی از گنجشک . (از منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). ج ، خَرارِق .
خرق . [ خ َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش حومه ٔ شهرستان قوچان است . این دهستان در منطقه ٔ کوهستانی جنوب باختری قوچان واقع و هوای آن ...
خرق . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان درزآب بخش حومه ٔ شهرستان مشهد واقع در 30هزارگزی شمال مشهد و 12هزارگزی باختر مالرو عمومی مشهد به کلات...
خرق عادت . [ خ َ ق ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) معجزه . کارهایی کردن که در عادت تحققش امکان ندارد. || کرامات اولیاء. (ناظم الاطباء) (آن...
خرق کردن . [ خ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پاره کردن . دریدن . شکافتن . (یادداشت بخط مؤلف ).
خرق اجماع . [ خ َ ق ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ناموافق با اجماعی . مخالف اجماعی . (یادداشت بخط مؤلف ).
خرق و التیام . [ خ َ ق ُ اِ ](ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) پاره شدن و باز بهم پیوستن : حکما در خرق و التیام افلاک منکرند. (غیاث اللغات ).
خرق اجماع کردن . [ خ َ ق ِ اِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اجماعی را نپذیرفتن . اجماعی را مورد قبول قرار ندادن .