اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خرماء

نویسه گردانی: ḴRMAʼ
خرماء. [ خ َ ] (اِخ ) نام اسب راشدبن منفی بن شماس است . (منتهی الارب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۸ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۳ ثانیه
خرماء. [ خ َ ] (ع ص ) مؤنث اَخْرَم . رجوع به اخرم شود. || گوش شکافته و سوراخ کرده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد) (از...
خرماء. [ خ َ ] (اِخ ) نام زمینی است ازآن ِ بنی عبس بن رباح از عداوه . (معجم البلدان ).
خرماء. [ خ َ ] (اِخ ) نام چشمه ای است در وادی صفراء. (منتهی الارب ). عین الصفراء. (معجم البلدان ).
خرماء. [ خ َ ] (اِخ ) نام اسب زید فوارس ضبی است . (منتهی الارب ).
خرماء. [ خ َ ] (اِخ ) اسبی است مر بنی ابی ربیعة را. (منتهی الارب ).
خرماءقسب . [ خ ُ ءِ ق َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خرماخارک . خرماخرک . (یادداشت به خط مؤلف ) : آبی و امرود و آنچه که به تازی زعرور گویند و ...
خرماء هندی . [ خ ُ ءِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تمر هندی بنزد قدما. (یادداشت بخط مؤلف ) (از ناظم الاطباء). دَوْم . (ملخص اللغات ).
خرماء پارسی . [ خ ُ ءِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی از خرما. (یادداشت بخط مؤلف ): درخت خرماء پارسی ، از هر چهار درخت خراج یک درم . (فارسنامه...
خرما. [ خ ُ ] (اِ) میوه ٔ درخت خرمابن ۞ . (ناظم الاطباء). تمر. تَمْرة ۞ . (دهار). نَخل . (یادداشت بخط مؤلف ) : پس پند پذیرفتم و این شعر بگفت...
خرما. [خ ُ ] (اِخ ) نام ناحیتی است به شمال و چون از ساری بنارنج باغ رویم و بعد از آن از پل تجن راه امامزاده عباس پیش گیریم پس از گذش...
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.