خره
نویسه گردانی:
ḴRH
خره . [ خ ِ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مالکی بخش کنگان شهرستان بوشهر، واقع در 96هزارگزی جنوب خاوری کنگان و سه هزارگزی جنوب شوسه ٔ سابق بوشهر به لنگه . جلگه و گرمسیر. آب آن از چاه . محصول آن غلات و خرما و تنباکو. شغل اهالی زراعت . راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
واژه های همانند
۲۹ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
خره . [ خ ُرْ رِ ] (اِخ ) دهی است در پنج فرسخ و نیمی جنوب و مشرق بندر عسلویه . (یادداشت بخط مؤلف ).
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.
خره آب . [ خ َرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماهیدشت بالابخش مرکزی شهرستان کرمانشاه ، واقع در بیست ویک هزارگزی جنوب کرمانشاه وجنوب و کنار...
خره زا. [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) قریه ای است فرسنگی بیشترمیانه ٔ شمال و مغرب اشفایقان . (فارسنامه ٔ ناصری ).
خره پور. [ خ ُ رُه ْ ] (اِخ ) نام منشی شاپور دوم ساسانی است . این شخص بدست رومی ها اسیر شد و پس از مرگ ژولین امپراطور روم او با ژووین ۞ ب...
خره سیاه . [ خ َرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بابالی بخش چقلوندی شهرستان خرم آباد، واقع در 6هزارگزی شمال خاوری چقلوندی کنار راه فرعی چ...
خره سیاه . [خ َرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان سگوند بخش زاغه ،کنار راه شوسه ٔ خرم آباد به بروجرد. کوهستانی و معتدل . آب آن از چشمه . محصول ...
شوره خره . [ رَ / رِ خ َرْ رَ / رِ ](ص مرکب ) سخت شور. طعام یا آب مایع چون آش و غیره نهایت شور. (یادداشت مؤلف ). و رجوع به شورخره شود.
کیان خره . [ ک َ / کیا خ ُ رَ / رِ / خ ُرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) به معنی کیاخره است ، و آن نوری باشد از جانب اﷲبه سوی پادشاهان ، چه کیان پادشاه...
میان خره . [ خ ُرْ رَ ] (اِخ ) قریه ای است هشت فرسنگ و نیمی میانه ٔجنوب و مشرق تنگستان . (از جغرافیای سیاسی کیهان ).