خزر
نویسه گردانی:
ḴZR
خزر. [ خ َ زَ ] (اِخ ) ابن یافث . وی پسر یافث و یافث پسر نوح بوده است . بعضی ها نسب طایفه ٔ خزر را به اومی دهند. رجوع کنید به تاریخ گزیده چ قزوینی ص 28.
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۲ ثانیه
خضر. [ خ ِ ] (اِخ ) ابن عطأاﷲ الموصلی . به موصلی در این لغت نامه و به اعلام زرکلی چ 1 ج 1 ص 291 رجوع شود.
خضر. [ خ ِ ] (اِخ ) ابن علی . رجوع به حاجی پاشا در این لغت نامه و معجم المطبوعات شود.
خضر. [ خ ِ ] (اِخ ) ابن عمرعطوفی . او راست : رمزالدقائق که منظومه ای است ترکی در تعبیر رویا و برای سلطان بایزید بسال 904 هَ . ق . سروده است ...
خضر. [ خ ِ ] (اِخ ) ابن عنبر. او سردار یعقوب لیث صفاریست که با زنگیان جنگید. (از الکامل ابن اثیر ص 122).
خضر. [ خ ِ ](اِخ ) ابن محمد اماسی مفتی . از عالمان قرن یازدهم هجری . او راست : 1- غصون الاصول . 2- تهیج غصون الاصول . 3- نظم تلخیص المفتاح مس...
خضر.[ خ ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن شجاع حرانی ، مکنی به ابومروان . از محدثان و تابعی بود. (یادداشت بخط مؤلف ).
خضر. [ خ ِ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی رازی حبلرودی . از عالمان اواخر قرن هشتم واوائل قرن نهم هجری و او راست : «تحقیق المتین فی شرح نهج ال...
خضر. [ خ ِ ] (اِخ ) ابن محمد سور. رجوع به بهادرشاه خضر در این لغت نامه شود.
خضر. [ خ ِ ] (اِخ ) ابن محمد موصلی نزیل مکه . او را کتابی است در شواهد کشاف زمخشری در چند جلد. (از کشف الظنون ).
خضر. [ خ ِ ] (اِخ ) ابن محمود مرزیفونی . او راست : رساله ای که در آن هشت عقبه ذکر کرده است . (از کشف الظنون ).