خشین
نویسه گردانی:
ḴŠYN
خشین . [ خ ُ ش َ ] (اِخ ) نام ولایتی است از ماوراءالنهر. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۸ ثانیه
خشین . [ خ َ ] (اِ) هر چیز سیاه رنگ تیره که در آن سپیدی باشد مانند کوه برفدار. (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از انجمن آرای نا...
خشین باز. [ خ َ ] (اِ مرکب ) خشین سار. (یادداشت بخط مؤلف ). و رجوع به خشین سار شود.
خشین بند. [ خ َ ب َ ] (اِ مرکب ) خشین پند. (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 361). رجوع به خشین پند شود.
خشین پند. [ خ َ پ َ ] (اِ) غلیواژ. زغن . گوشت ربا. اخاد. خاد. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) : تا نبود چون همای فرخ کرکس همچو نباشد قرین باز خشین...
باز خشین . [ زِ خ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بازی بود سپیدفام کبودگون . (لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ). بازی بود رنگش میان کبود و سیاه و سبز ...
خشین سار. [ خ َ ] (اِ مرکب ) نوعی از مرغابی باشد که پشت او سیاه رنگ و بر میان سر خال سپیدی دارد و او را خشین سار به جهت آن گویند که بباز س...
خشین دیزه . [ خ َ ] (اِخ ) قریه ای است از قراء نسف [ نخشب ]و نسبت بدان خشین دیزی است . (یادداشت بخط مؤلف ).