اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خصب

نویسه گردانی: ḴṢB
خصب . [ خ ِ ] (ع مص ) فراخ سال و فراخ حال گردیدن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) فراوانی . (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر امضای رای ملک بدان پیوندد همه در خصب و نعمت افتیم . (کلیله و دمنه ). اگر بدان تحویل توانید کرد در امن و راحت و خصب ... افتید. (کلیله و دمنه ). وحوش بسیار بسبب چراخور و آب در خصب نعمت بودند. (کلیله و دمنه ). لشکر او از خصب آن قلعه بمرتعی هنی و مربع سنی رسیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). ولی آن موضع بحصانت آن قلاع مغرور و بخصب آن نواحی و بقاع مسرور. (ترجمه ٔتاریخ یمینی ). صواب آن است که پناه باکوه دهیم و بحصانت جوانب و خصب اطراف و نواحی آن مستظهر شویم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || فراخی سال . (ناظم الاطباء). نقیض جدب . (یادداشت بخط مؤلف ) :
همچنین دان جمله احوال جهان
قحط و خصب و جنگ و صلح و افتتان .

مولوی .


|| فراخی حال . (ناظم الاطباء)(یادداشت بخط مؤلف ). فراخی ناحیه ٔ مرد و بسیاری خیر وی . || (ص ) بسیارنبات . (ناظم الاطباء). بسیار سرسبز، بسیار خرم . (یادداشت بخط مؤلف ).
- بلد خصب ؛ شهر فراخ سال . (ناظم الاطباء).
- ارضون خصب ؛ زمینهای بسیارگیاه فراخ سال . (ناظم الاطباء).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۷ ثانیه
مرده خسب . [ م ُ دَ / دِ خ ُ ] (حامص مرکب ) خوابیدن مانند مرده . روی به آسمان و پشت بر زمین ۞ . (انجمن آرا) (آنندراج ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.