اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خضر

نویسه گردانی: ḴḌR
خضر. [ خ َ ض َ ](اِ) گیاه . سبزی . (یادداشت بخط مؤلف ) :
باغها کردی چون روی بتان از گل سرخ
راغها کردی چون سنبل خوبان ز خضر.

فرخی .


جود تو هنگام سحر
هم بر شجر هم بر خضر.

ناصرخسرو.


گل کن ز خون دیده همه خاک سجده گاه
زآن پیش کز گل تو همی بردمد خضر.

عطار.


گرچه خسبی آخر اندر رز نگر
این درختان بین و آثار خضر.

مولوی .


زاغ پوشیده سیه چون نوحه گر
در گلستان نوحه کرده بر خضر.

مولوی .


باش چون دولاب نالان چشم تر
تا ز صحن جانت برروید خضر.

مولوی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
بجناک خزر. [ ب ِ ؟ خ َ زَ ] (اِخ ) ناحیتی است ، مشرق وی کوه خزران است و جنوب وی آلانست و مغرب وی دریای ِ گرز است و شمال وی مروات است ...
دریاچه ٔ خزر. [ دَرْچ َ / چ ِ ی ِ خ َ زَ ] (اِخ ) دریای خزر. بحر خزر. دریاچه ای به شمال ایران . رجوع به خزر در ردیف خود شود.
بغد خزر قندی . [ب َ خ َ زَ ق َ ] (ص نسبی ) نسبتی است به ابو روح عبدالحی ... بغد خزر قندی چون که پدرش بغدادی و مادرش خزری و تولدش در سمرق...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ صفحه ۷ از ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.