خطء
نویسه گردانی:
ḴṬʼ
خطء. [ خ َ ] (ع مص ) کف انداختن دیگ . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خطأت القدر بزبدها خطء. (منتهی الارب ). || (ص ) ناراست . ضد صواب . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
واژه های همانند
۲۴۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۳ ثانیه
خط مدیر. [ خ َطْ طِ م ُ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خطی است خارج شده از مرکز معدل المسیر بطرف مرکز تدویر. (یادداشت بخط مؤلف ).
خط مزور. [ خ َطْ طِ م ُ زَوْ وِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط فرودینه است که خط هفتم جام جم باشد. (از ناظم الاطباء).
خط مشکل . [ خ َطْ طِ م ُ ک ِ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) خط ناخوانا. (از آنندراج ).
خط کوفی نام خطی از خطوط اسلامی است که منسوب به شهر کوفه بوده و گفته میشود که در آنجا شکل گرفته و توسعه یافته است. نخستین نسخههای قرآن با این خط نوشت...
(به کسی یا چیزی )با القای آنچه که موجب جانبگرایی می شود بر عملکردشخص یا چیزی تاثیر گذاشتن و روند امور را از حالت بیطرفی به مسیر خاصی سوق دادن .
خط دادن. (به کسی یا چیزی ) با القای آنچه موجب تمایل و گرایش و جانبداری می شود بر کار و روش و منش و رفتار و خصوصیات شخص یا چیزی تاثیر گذاردن و به مسیری...
هفت خطhaftxat معنی ۱. [عامیانه، مجاز] شخص متقلب و حقهباز. ارقه، ارغه. ۲. (اسم) [قدیمی] هفتاقلیم. ۳. (اسم) [قدیمی] = ⟨ هفتخط جام ⟨ هفتخط جام: [قدیم...
خط و خال . [ خ َطْ طُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) مخطط. دارای خطوط و خالها. منقش . || (اِ مرکب ) خال صورت و موی تازه بر روی دمیده : به بیداری...
خط و ربط. [ خ َطْ طُ رَ ] (ترکیب عطفی ، از اتباع ) کنایه از منظر و کمال .- خوش خط و ربط ؛خوش منظر و باکمال .
خطّ الرأس. (عبارت عربی) خطّی مجازی (یا خیالی) که قلّه های مرتفع یک رشته کوه را به هم متّصل می نماید. در زبان عربی، قلّه کوه را رأس الجَبَل گویند. رجوع...