اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خط درکشیدن

نویسه گردانی: ḴṬ DRKŠYDN
خط درکشیدن . [ خ َ دَ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) خط بروی چیزی کشیدن . از آن گذشتن . صرف نظر کردن :
از خود و غیری چنان فارغ شدم کز فارغی
خط بخاقانی و خاقان درکشم هر صبحدم .

خاقانی .


اگر خواهی بما خط درکشیدن
ز فرمانت که یارد سر کشیدن .

نظامی .


از احسان خداوندی عجب نیست
اگر خط درکشی جرم و خطا را.

سعدی .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.