اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خطو

نویسه گردانی: ḴṬW
خطو. [ خ َطْوْ ] (ع مص ) گام زدن . (منتهی الارب ) (ازتاج العروس ) (از لسان العرب ) (تاج المصادر بیهقی ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
خت و خلوت . [ خ َ ت ُ / ت ْت ُ خ َ وَ ] (ص مرکب ، از اتباع ) وصف است مرجایی را که هیچکس بدانجا نیست یا مردم بدانجانهایت قلیل است . (از یاددا...
خوش خط و خال . [ خوَش ْ / خُش ْ خ َطْ طُ ] (ص مرکب ) آنکه ظاهری فریبا و زیبا دارد. گویند فلان مار خوش خطوخالی است ؛ یعنی ظاهری فریبنده و باطن...
خط و کیل کشیدن . [ خ َطْ طُ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) خط و نشان کشیدن . شاخ و شانه کشیدن . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به خط و نشان کشیدن در ...
خط و نشان کشیدن . [ خ َطْ طُ ن ِ ک َ / ک ِ دَ ] (مص مرکب ) خط وکیل کشیدن . تهدید کردن . شاخ و شانه کشیدن . نقشه ٔ انتقام کشیدن ، نقشه ٔ تلافی ک...
ختو. [ خ َ] (اِ) نوعی از قطاس ذات الثدیه است در دریاهای شمالی . (یادداشت بخط مؤلف ).ماهی زال . ذوالقرن : و یرتفع من الصغانیان الی و اشجرد من الزعفران...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.