گفتگو درباره واژه گزارش تخلف خطو نویسه گردانی: ḴṬW خطو. [ خ ُ/ خ َ ] (اِ) گام . (یادداشت بخط مؤلف ) : کسری ازین ممالک و صد کسری و قبادخطوی ازین مسالک و صد خطه ٔ ختا.خاقانی . واژه های قبلی و بعدی واژه های همانند ۱۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه واژه معنی خطو خطو. [ خ َطْوْ ] (ع مص ) گام زدن . (منتهی الارب ) (ازتاج العروس ) (از لسان العرب ) (تاج المصادر بیهقی ). ختو ختو. [ خ ُ ](اِ) شاخ گاوی است که در ملک چین میباشد و بعضی گویند شاخ کرگدن است و جمع دیگر گفته اند که در مابین ملک چین و زنگبار ملکی است... ختو ختو. [ خ َ] (اِ) نوعی از قطاس ذات الثدیه است در دریاهای شمالی ۞ . (یادداشت بخط مؤلف ).ماهی زال . ذوالقرن : و یرتفع من الصغانیان الی و ا... ختو ختو. [ خ ُت ْ تو ] (اِ) ظاهراً لغت دیگری است در خَتو. رجوع به فرهنگ دزی ج 1 ص 352 شود. ختو ختو. [ خ َت ْوْ ](ع مص ) شکسته شدن از اندوه یا بیم یا مرض . (از منتهی الارب ) (متن اللغة) (اقرب الموارد) (تاج العروس ). || تغییر کردن رنگ ... خط و ربط خط و ربط. [ خ َطْ طُ رَ ] (ترکیب عطفی ، از اتباع ) کنایه از منظر و کمال .- خوش خط و ربط ؛خوش منظر و باکمال . خط و خال خط و خال . [ خ َطْ طُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) مخطط. دارای خطوط و خالها. منقش . || (اِ مرکب ) خال صورت و موی تازه بر روی دمیده : به بیداری... خط و خالی خط و خالی . [ خ َطْ طُ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ، ص نسبی مرکب ) خطمه خالی . (در زبان عوام ) دارای اشکال از خط و خال . منقش به خطوط و خالها. مخط... خط و نقطه خط و نقطه . [ خ َطْ طُ ن ُ طَ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) الفبائی است که در تلگراف با سیم بکار می رود و به آن الفباء یا حروف تلگرافی مُرس ۞ ... خط و سواد خط و سواد. [ خ َ ط طُ س َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) نوشتن و خواندن . (یادداشت بخط مؤلف ).- خوش خط و سواد ؛ آنکه نوشتن و خواندن نیکو داند. تعداد نمایش: 10 20 50 100 همه موارد « قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی » نظرهای کاربران نظرات ابراز شدهی کاربران، بیانگر عقیده خود آنها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست. برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید. ورود