اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خفت

نویسه گردانی: ḴFT
خفت . [ خ ِف ْ ف َ ] (ع اِمص ) سبکی . خفیفی . (ناظم الاطباء). مقابل ثقل . (یادداشت بخط مؤلف ) : با قلت اجزاء وخفت حجم مشتمل است بر شرح مواقف و مقامات سلطان محمود سبکتکین و برخی از احوال آل سامان . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). طاهر چون خفت حال و قلت اعوان فائق و خلو عرصه ٔ بلخ بشنید، طمع در استخلاص بلخ بست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). معظم سپاه را بازپس گذاشت تا مگر چیپال رای قنوج چون خفت اعوان سلطان ببیند، ثبات نماید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || صحت . (یادداشت بخط مؤلف ) : اگر در ایشان ... آید و صحت و خفت ایشان تحری افتد، اندازه ٔ خیر است و مثوبات آن که تواند شناخت . (کلیله و دمنه ). چون آثار خفت و دلائل صحت تمام شد، هنگام سحر بر قصد اداء فریضه بمسجد رفتم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || شرمگینی . (ناظم الاطباء). || خواری . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خفت دادن :
از طرفه رسمهای فلک در تعجبم
کامی بکس نداد که خفت نمیدهد.

تأثیر (از آنندراج ).


- خفت کشیدن :
در حقیقت جهل کامل به ز علم ناقص است
زر کشد از کم عیاری خفت از سنگ تمام .

مخلص کاشی (از آنندراج ).


|| سبکساری . بیمغزی . طیش . سبکی . (یادداشت بخط مؤلف ) : هر آنکه ناآزموده را کار بزرگ فرماید بدان که ندامت برد و بنزدیک خردمندان بخفت رای منسوب گردد. (گلستان سعدی ). ارادت من در حق وی بخلاف عادت دیدند و بر خفت عقلم حمل کرده و نهفته بخندیدند. (گلستان سعدی ). چهارهزار مرد با سفیدهان بکشتندبسبب خفت و کم عقلی . (تاریخ قم ص 91).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
سایه خفت نخل حیات . [ ی َ / ی ِ خ ُ ت ِ ن َ ل ِ ح َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مهتر زکریا که از دست قوم گریخته به اغوای شیطان در ت...
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.