اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خفقان

نویسه گردانی: ḴFQAN
خفقان . [ خ َ ف َ ] (ع مص ) جنبیدن علم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). خفق :
تا خفقان علم خنده ٔ شمشیر دید.

خاقانی .


ز هیبت تو دل شیر آسمان همه وقت
چنانکه شیر علم روز باد در خفقان .

کمال الدین اسماعیل .


تا رایات ظفرنگار نصرت پیکار ماحفها اﷲ بالنصر بر حدود ممالک ارمن خفقان یافته است . (جهانگشای جوینی ). رجوع به خفق در این لغت نامه شود. || طپیدن دل . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). جستن دل : خفقان ؛ طپیدن دل را گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || طپیدن سراب . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۶ ثانیه
خفقان . [ خ َ ف َ ] (ع اِ) طپش دل . تپش دل . حرکت اختلاجی که عارض قلب شود چون لرزه ای که در نوبه عارض تمام تن شده باشد. (یادداشت بخط ...
خفقان دار. [ خ َ ف َ ] (نف مرکب )خفقان دارنده . طپش دل دارنده . نفس گرفته : خیک است زنگی خفقان دار کز جگروقت دهان گشا همه صفرا برافکند.خاقانی...
خفقان کردن . [ خ َ ف َ ک َ دَ ](مص مرکب ) دل به طپش افتادن . طپیدن دل : زنهار از آن دبدبه ٔ کوس رحیلت چون رایت منصور چه دلها خفقان کرد.سع...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.