اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خفیف

نویسه گردانی: ḴFYF
خفیف . [ خ َ ] (ع ص ) سبک . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). مقابل ثقیل . ضد گران و سنگین . (یادداشت بخط مؤلف ). ج ، خِفاف ، اخفاف ، اَخِفّاء.هو الذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها لیسکن الیها فلما تغشَّی̍ها حملت حملا خفیفاً فمرت به فلما اثقلت دعوا اﷲ ربهما لئن آتَیْتَنا صالحا لنکونن َّ من الشاکرین . (قرآن 189/7). || شخص سبک . بی قدر. حقیر. بی وقار. خوار. (ناظم الاطباء) :
این سخن پایان ندارد وآن خفیف
می نویسد رقعه در طمع عفیف .

مولوی .


|| نرم . آهسته .(یادداشت بخط مؤلف ).
- مشی خفیف ؛ رفتن نرم .
|| آنچه از مرکز بمحیط رود و تا آنجا نرسد نیارامد. (از کائنات جو ابوحاتم اسفزاری ). || خفیف نزد اهل قوافی شعر منهوک را گویند. (از کشاف اصطلاحات فنون ). رجوع به منهوک در این لغت نامه شود. || (اصطلاح عروض ) خفیف نزد عروضیان ، اسم بحریست که وزن آن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن باشد دو بار ۞ ، چنانکه در عنوان اشرف گفته شده است در جامعالصنایع آمده : بحر خفیف را دو وزن می باشد: یکی تام و دیگری مجزو، اولین جمیع اجزاء بدین مثال :
ز خفیف ار طلب کنی مثلی را تو وزن کن .
فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن .
دوم دو جزء بر اصل و یکی محذوف و مثال آن این شعر:
ز خفیف آن نمونه کش بسخن
فعلاتن مفاعلن فعلن .

(از کشاف اصطلاحات الفنون ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خفیف .[ خ َ ] (ع مص ) مصدر دیگر خف و خفة. (منتهی الارب ).
خفیف . [ خ َ ] (اِخ ) وی شاگرد علی بن عیسی و علی بن عیسی شاگرد خلف مروزی است . او از صناع حاذق و فاضل آلات جنگی بود. (از فهرست ابن الندیم )...
خفیف . [ خ َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ خفیف . رجوع به ابوعبداﷲ خفیف در این لغت نامه و سیرة ابن خفیف شود.
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست: سبک sabok، اندک andak، ناچیز، کم kam (دری) اسپوک espuk (پهلوی: spuk) ***فانکو آدینات 09163657861
خفیف آواز. [ خ َ ] (ص مرکب ) آنکه سخنش غیرمفهوم باشد. || بیهوده گوی . || (اِ مرکب ) آواز نامشخص . || صحبت مخفی . (ناظم الاطباء).
خفیف الثلث . [ خ َ فُث ْ ث ُ ] (ع اِ مرکب ) نام قسمی خط عربی است اختراع ذوالریاستین فضل بن سهل . (از فهرست ابن الندیم ).
خفیف الجثه . [ خ َ فُل ْ ج ُث ْ ث َ ] (ع ص مرکب ) سبک جثه . آنکه جثه ٔ کوچک دارد. آنکه هیکل و قالب کوچک دارد.
خفیف الشعر.[ خ َ فُش ْ ش َ ] (ع اِ مرکب ) مویی که سطح بدن یا صورت از خلال آن نمایان است : در خفیف الشعر رسانیدن آب بسطح صورت هنگام وضوء ...
خفیف الظهر. [ خ َ فُظْ ظَ ] (ع ص مرکب ) سبک پشت . کنایه از کم عیال است . (یادداشت بخط مؤلف ).
خفیف العقل . [ خ َ فُل ْ ع َ ] (ع ص مرکب ) سبک مغز. آنکه عقل او سبک است . خل و چِل .
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.