اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خلج

نویسه گردانی: ḴLJ
خلج . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) نام یکی از طوایف ایل قشقائی ایران و مرکب از 70 خانوار که در کوار مسکن دارند. (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به جغرافیای سیاسی کیهان ص 83 شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
خلج . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه . دارای 107 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، ...
خلج . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خرقان غربی بخش آوج شهرستان قزوین . دارای 379 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه ٔ اوجاق . و محصو...
خلج . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قزل کچیلو بخش ماه نشان شهرستان زنجان . دارای 173 تن سکنه . آب آن از رودخانه ٔ قزل اوزن . محصول ...
خلج . [ خ َل َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان ابهررود بخش ابهر شهرستان زنجان . دارای 157 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات . شغل اهال...
خلج . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان وزرق بخش داران شهرستان فریدن . دارای 514 تن سکنه . آب آن از قنات و چشمه . محصول آن غلات . شغل...
خلج . [ خ َل ْ ل ِ ] (ع ص ، اِ) دور. بعید. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد).
خلج . [ خ ُ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ خلیج . (منتهی الارب ). رجوع به خلیج در این لغتنامه شود.
خلج . [ خ ُ ل ُ ] (اِخ ) نام گروهی از عربانست که ابتداء از عدوان بودند، پس عمربن خطاب آنها را به حارث بن مالک بن النصر ملحق کرد و از این ...
خلج khälaj زبان پارسی غور دانستین رنگ سرخ کشیدگی به زرد blond
گچ خلج . [ گ َ خ َ ل َ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان زیلائی بخش مسجدسلیمان شهرستان اهواز. 20هزارگزی شمال باختری مسجدسلیمان به لالی و س...
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۴ ۳ ۴ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.