خلف 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḴLF 
    
							
    
								
        خلف . [ خ ُ ] (ع  اِمص ) دروغ . خلاف .
-  برهان  خلف  ؛ اثبات  مطلوب  به  ابطال  نقیض  آن . قیاس  خُلف . (از کشاف  اصطلاحات  الفنون ).
-  خلف  عهد ؛ پیمان  شکنی . (یادداشت  بخط مؤلف ).
-  خلف  عهد کردن  ؛ پیمان  شکستن . (یادداشت  بخط مؤلف ).
-  خلف  قول  ؛ خلاف  قول  و پیمان . خلف  عهد. (یادداشت  بخط مؤلف ).
-  خلف  قول  کردن  ؛ پیمان  و قول  و قرار شکستن . (یادداشت  بخط مؤلف ).
-  خلف  وعده  ؛ عدم  وفای  وعده . (یادداشت  بخط مؤلف ).
-  خلف  وعده  کردن  ؛ بوعده  وفا نکردن . (یادداشت  بخط مؤلف ).
-  دلیل  خلف  ؛برهان  خلف . (یادداشت  بخط مؤلف ).
-  قیاس  خلف  ؛ برهان  خُلف . (المنجد).
- هذا خلف ؛ این  برخلاف  آنچه  است  که  از پیش  مسلم  کردیم . (یادداشت  بخط مؤلف ).  ||  ج ِ خلیف . (از منتهی  الارب ) (از تاج  العروس ).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۷ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن  یوسف  اندلسی  نحوی ، مکنی  به  ابوالقاسم . از بزرگان  ادب  و عالمان  نحو بود که  بسال  532 هَ . ق . درگذشت . (یادداشت  ب...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن  یوسف ، مکنی  به  ابن  ابرص . رجوع  به  ابن  ابرص  در این  لغت نامه  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن  محمدبن  علی بن  حمدون ، مکنی  به  ابومحمد واسطی . متوفی  بسال  401 هَ . ق . از عالمان  زمان  بود. (یادداشت  بخط مؤلف ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن اللیث بن  فرقدبن  سلیمان بن ماهان . از بزرگان  سیستان  و بنی اعمام  یعقوب  لیث  صفاری  بود. رجوع  به  تاریخ  سیستان  ص  2...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن  قتاده ، مکنی  به  ابوموسی  از محدثان  بود. (یادداشت  بخط مؤلف ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن  فتح  قیسی . متوفی  بسال  434 هَ . ق . او راست  کتاب  شرح  جمل  زجاجی . (یادداشت  بخط مؤلف ). رجوع  بروضات  الجنات  ص 42...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن  عبدالملک بن  مسعودبن  بشکوال  الخزرجی  الانصاری ، مکنی  به  ابوالقاسم  محدث  و مورخ  اندلسی  بود. (حبیب  السیر چ  1 ج 1)...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن  عبدالصمد. پیشوای  فرقه ٔ حنفیه  یکی  از فرق  پنجگانه ٔ زیدیه  است . رجوع  به  بیان  الادیان  و خاندان  نوبختی  ص 255 شود...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن  عباس ، مکنی  به  ابی القاسم  طبیب  قرطبی . او راست  کتابی  در طب  و جراحی  که  بنزد اروپائیان  بنام  آلبوکازیس  مشهور اس...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن  سالم  محزمی ، مکنی به  ابومحمد. از تابعان  بود. (یادداشت  بخط مؤلف ).