اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خلف

نویسه گردانی: ḴLF
خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ )دهی است از دهستان طبس مسینا. بخش درمیان شهرستان بیرجند. واقع در چهل هزارگزی شمال خاوری درمیان سر راه مالرو عمومی درمیان . این دهکده در جلگه واقع و گرمسیری و دارای 224 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، شلغم ، چغندر و شغل اهالی زراعت و مالداری . راهش مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۷۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن فتح قیسی . متوفی بسال 434 هَ . ق . او راست کتاب شرح جمل زجاجی . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع بروضات الجنات ص 42...
خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن عبدالملک بن مسعودبن بشکوال الخزرجی الانصاری ، مکنی به ابوالقاسم محدث و مورخ اندلسی بود. (حبیب السیر چ 1 ج 1)...
خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) ابن عبدالصمد. پیشوای فرقه ٔ حنفیه یکی از فرق پنجگانه ٔ زیدیه است . رجوع به بیان الادیان و خاندان نوبختی ص 255 شود...
خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان کاغذکنان بخش کاغذکنان شهرستان هروآباد. واقع در نوزده هزاروپانصدگزی شمال آغ کند و ده هزارگزی شوسه...
خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) نام او خلف بن العباس است ابوالقاسم خلف بن العباس الزهراوی در حدود سنه ٔ 400 هَ . ق . بدنیا آمد. بعدها طب آموخت و طب...
خلف . [ خ َ ل َ ] (اِخ ) نام او خلف بن احمد و او از پادشاهان سلسله ٔ صفاری است : پس از آنکه امیر ابوجعفر احمد کشته شد،پسرش امیر ابواحمد خلف ب...
خلف . [ خ َ ل َ ] (ع اِ) آنکه سپس کسی یا چیزی رفته آید. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). قابل سلف . جانشین...
خلف . [ خ َ ل َ ] (ع مص ) میل کردن شتر بکرانه . یقال : خلف البعیر. || آبستن شدن ماده شتر. منه : خلفت البعیر. || چپه دست شدن . || احوال ...
خلف . [ خ َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ خلفة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خلف . [ خ ُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ خَلفَه . || ج ِ خُلفَة. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
« قبلی ۱ ۲ صفحه ۳ از ۸ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.