اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خمیص

نویسه گردانی: ḴMYṢ
خمیص . [ خ َ ] (ع ص ) باریک شکم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). ج ، خماص . منه : خمیص الحشاء.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
خمیس . [ خ َ ] (ع اِ) لشکر بدان جهت که پنج رکن دارد: مقدمه ، قلب ، میمنه ، میسره ، و ساقه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (...
خمیس . [ خ َ ] (اِخ ) ابن علی بن احمد جوزی ، مکنی به ابوالکرم واسطی ، نحوی و ادیب و شاعرو محدث که از حفاظ حدیث بود. بسال 447 هَ .ق . متولدش...
عد خمیس . [ ع َ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جراحی بخش شادگان شهرستان خرمشهر. دارای 120 تن سکنه . آب از چاه . محصول آن غلات است . (از ف...
ابن خمیس . [ اِ ن ُ خ َ ] (اِخ ) تاج الاسلام مجدالدین ابوعبداﷲ حسن بن نصربن محمد. فقیه شافعی . از مردم موصل . او راست : کتاب مناقب الابرار. من...
ابن خمیس . [ اِ ن ُ خ َ ] (اِخ ) ابوعبداﷲ محمد. شاعر و ادیب تلمسانی . او در غرناطه تدریس میکرده و به سال 708 هَ .ق . در همان شهر کشته شده اس...
ابن خمیس . [ اِ ن ُ خ َ ] (اِخ ) ابوجعفر احمد. از مردم طلیطله ۞. او در هندسه و نجوم و طب ماهر و استاد بوده است .
حسین خمیس . [ ح ُ س َ ن ِ خ َ ] (اِخ ) ابن نصربن محمدبن حسین بن محمدبن حسن کعبی موصلی شافعی مکنی به ابوعبداﷲ فقیه اصولی . متولد به موصل ...
طایفه خمیس ملکشاهی یکی از طوایف سی و پنج گانه کُردنژاد ایل ملکشاهی محسوب می شود که سمت ریاست و رهبری ایل ملکشاهی را بر عهده داشته اند. جد بزرگ این طای...
خمیس الاربعین . [ خ َ سُل ْ اَ ب َ ] (اِخ ) عید معراج مسیح . (از نخبةالدهر).
قاضی ابن خمیس . [ اِ ن ُ خ َ ] (اِخ ) حسین بن نصر. رجوع به حسین بن نصر شود.
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.