اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خنثر

نویسه گردانی: ḴNṮR
خنثر. [ خ َ / خ ُ ث َ ] (ع اِ) چیزی حقیر و فرومایه که از متاع قوم بعد رفتن آن در جایی افتاده ماند. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ). خَنَثِر. خِنثِر. خنُثُر.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
خنسر. [ خ َ س َ ] (ع ص ) مردی که در محل زیانکاری باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). یقال : رجل خنسر. ج...
خنسر.[ خ ِ س ِ ] (ع ص ) لئیم . || (اِ) سختی . داهیه . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خنصر. [ خ ِ ص ِ / ص َ ] (ع اِ) انگشت خرد که کالوج باشد و چلک و کابلیج نیز گویند. (ناظم الاطباء).خردک . کالوچ . کلیک . انگشت کهین . انگشت پنجم...
خنصر و بنصر. خنصر. [ خ ِ ص ِ / ص َ ] (ع اِ) انگشت خرد که کالوج باشد و چلک و کابلیج نیز گویند. (ناظم الاطباء).خردک . کالوچ . کلیک . انگشت کهین . انگشت ...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.