اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خندان لب

نویسه گردانی: ḴNDʼN LB
خندان لب . [ خ َ ل َ ] (ص مرکب ) متبسم . کنایه از شادان . شادروی :
پیش خندان لبش ز اشک چو دُر
گریه ٔ آفتاب دیدستند.

خاقانی .


زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزلخوان و صراحی در دست .

حافظ.


این مدت عمر ما چو گل ده روز است
خندان لب و تازه روی می باید بود.

حافظ.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.