خنع
نویسه گردانی:
ḴNʽ
خنع.[ خ ُ ن ُ ] (ع ص ) فروتن : قوم خنع؛ قوم نرم گردن و فروتن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
واژه های همانند
۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
خنع. [ خ َ ] (ع اِمص ) سخن گویی با زنان و نرمی با آنها. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خنع. [ خ َ ] (ع مص ) فجور کردن و متهم گردیدن . || نرمی کردن مرد با زنان و معاشرت کردن با آنان به مغازله و ملاعبه . منه :خنع الرجل النساء...
خنع. [ خ ُ ن ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ خانع و خنوع . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خنا. [ خ َ ] (ع اِ) آفات . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ): خنا الدهر؛ آفات زمانه .
خنا. [ خ َ ] (اِ) حنا، پارسی حناست که بر موی و دست و پای مالند. از فرهنگ مخزن الادویه نقل شد. (انجمن آرای ناصری ). ظاهراً مصحف حناست .