اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خنگ

نویسه گردانی: ḴNG
خنگ . [ خ ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش ایزه ٔ شهرستان اهواز. آب آن از چاه و قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
خنگ . [ خ َ ] (اِ) تباهی . فساد. || بدنفسی . بدذاتی . || محرومی . (ناظم الاطباء).
خنگ . [ خ ِ ] (ص ) سفید. اشهب . (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف ) : یزیدبن مهلب بر اسبی خنگ نشسته بود و پیش صف اندر همی گشت . (ترجمه ٔ طبر...
خنگ . [ خ ُ ] (اِ) گوشه . زاویه . || عاشقی سخت . || عاشق زار بیخود. (ناظم الاطباء).
خنگ . [ خ َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. با 924 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات و زعفران و میوه...
خنگ . [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کمهروکاکان بخش اردکان شهرستان شیراز. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوبات و شغل اهالی زراعت ...
خنگ . [ خ ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان رستم بخش فهلیان و ممسنی شهرستان کازرون . دارای 118 تن سکنه . آب آن از چشمه و محصول آن غلات و شغ...
خنگ خنگو. [ خ ِ خ ِ ] (ص ) کسی که کارهای آسان را دشوار کند. (لغت نامه ٔ محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ).
خنگ شر. [ خ ُ ش َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، با 137 تن سکنه . آب آن از قنات و محصول آن غلات و میوه ه...
خنگ بت . [ خ ِ ب ُ ] (اِخ ) معشوق . سرخ بت . میگویند در کوه بامیان دو صورت است از عجایب صنایع روزگار، شصت ذرع طول و شانزده ذرع عرض و درون ...
خنگ بور. [ خ ِ ] (اِ مرکب ) اسب کبودرنگ . (یادداشت بخط مؤلف ).
« قبلی صفحه ۱ از ۳ ۲ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.