خوارزمی
نویسه گردانی:
ḴWARZMY
خوارزمی . [خوا / خا رَ ] (ص نسبی ) منسوب به خوارزم : صوفی وار لبیک اجابت را جملگی لب و دندان شدند و خوارزمی وار لقمه ٔ دعوت را همگی معده و دهان . (مقامات حمیدی ). || (اِ) ورقه های نازک خمیر. || ورقه های نازک هر چیز چسبنده . (ناظم الاطباء).
واژه های همانند
۲۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۰ ثانیه
قاضی زاده ٔ خوارزمی . [ دَ / دِ ی ِ خوا /خا رَ ] (اِخ ) رجوع به قاضی زاده ٔ افندی احمد شود.
پهلوان محمود خوارزمی . [ پ َ ل َ م َ دِ خوا / خا رَ ] (اِخ ) متخلص به قتالی و ملقب به پوریای ولی . در جوانی بر همه ٔ پهلوانان ایران و توران ...
اَبوبَکْرِ خوارَزْمی، محمد بن عباس (۳۲۳-۳۸۳ ق / ۹۳۵- ۹۹۳ م)، شاعر، کاتب و ادیب. از آنجا که زادگاه خود و پدرش، خوارزم و مادرش از مردم طبرستان بود، خود ...