اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خوب شدن

نویسه گردانی: ḴWB ŠDN
خوب شدن . [ش ُ دَ ] (مص مرکب ) شفا یافتن . علاج شدن . تندرست گشتن پس از بیماری . علاج پذیرفتن . (یادداشت بخط مؤلف ).
- خوب شدن زخم ؛ التیام یافتن آن .
|| نکو شدن . نیکو گردیدن . (یادداشت بخط مؤلف ) :
شد خوب بنیکو سخنت دختر ناخوب
دختر بسخن خوب شود جامه به آهار.

ناصرخسرو.


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
سمیرا محمدی
۱۳۹۱/۱۰/۰۳ Iran
0
0

واژه "بنیکو" به ضم"ب" ، در کرمان نام وسیله ای است که برای باز کردن کلاف نخ استفاده می شود .وسیله ای است که کلاف را روی آن قرار میدهند به جای اینکه بین دستهایشان بگیرند .و کلاف را به صورت گلوله در می آورند و آنرا برای بافتن فرش آماده می کنند.


برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.