اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خودفروش

نویسه گردانی: ḴWDFRWŠ
خودفروش . [ خوَدْ / خُدْ ف ُ ] (نف مرکب ) لاف زننده . گزاف گوینده . فخریه کننده . (ناظم الاطباء). متکبر. آنکه از خود بیجهت راضی است . خودنما :
گفتیم ای خودفروش خود چه متاعی بگو
گر بخری شبچراغ گر بفروشی خزف .

خاقانی .


در میان صومعه سالوس پردعوی منم
خرقه پوش خودفروش خالی از معنی منم .

سعدی .


بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود
خودفروشان را بکوی می فروشان راه نیست .

حافظ.


می خوار و رند باش ولی خودنما مباش
می نوش در طریقت ما به زخودفروش .

اسیر لاهیجی (آنندراج ).


|| زن فاحشه که خود را در معرض فروش قرار می دهد.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.