اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خؤر

نویسه گردانی: ḴWR
خؤر. [ خ ُءْرْ ] (ع مص ) خَور. (منتهی الارب ). رجوع به خَور (ع مص ) شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۶ ثانیه
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
میوه خور. [ می وَ / وِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) میوه خوار. میوه خورنده . (یادداشت مؤلف ) : چو دور افتد از میوه خور میوه دارچه خرما بود نخل بن را...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
نام تالابی در استان اردبیل و از مهمترین تالاب های استان اردبیل و پرندگان مهاجر آبزی و جذب گردش در منطقه نمین می باشد. این تالاب در پی خشکسالی و برداشت...
نزول خور. [ ن ُ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) در تداول ، نزول خوار. رباخواره . رجوع به نزول خوار شود.
کتک خور. [ ک ُ ت َ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) کتک خورنده . آنکه کتک خورد. کسی که او را کتک زنند. (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ مرکب ) جای مناس...
پیش خور. [خُرْ ] (اِخ ) حوزه ٔ میان همدان و ساوه . از بلوکات همدان . عده ٔ قری 34. مساحت 21 فرسنگ ، دارای 3904 تن سکنه . مرکز رزن . حد شمالی آ...
پیش خور. [ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) که پیش خورد. || (اِ مرکب ) پیش خورد. رجوع به پیشخورد شود.
بیش خور. [ خوَرْ/خُرْ ] (نف مرکب ) بسیارخوار. اکول . شکمباره .
پخته خور. [ پ ُ ت َ / ت ِ خوَرْ / خُرْ ] (نف مرکب ) گدا و گدائی کننده . پخته خوار. (برهان ). || داماد.
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۱۳ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.