اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خوری

نویسه گردانی: ḴWRY
خوری . (اِخ ) دهی است از دهستان پاریز بخش مرکزی شهرستان سیرجان ، واقع در شمال خاوری سعیدآباد سر راه مالرو عباس آباد به گوئین . این ده کوهستانی با هوای سرد و 200 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات و حبوبات . شغل اهالی زراعت . راه مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۹۲ ثانیه
خوری . (اِخ ) نام یکی از لهجه های محلی ایران .
خوری . [ خوَ / خ ُ ] (حامص ) ۞ عمل خوردن . (یادداشت بخط مؤلف ).- آبجوخوری ؛ لیوانی برای خوردن آبجو.- آب خوری ؛ لیوانی که برای خوردن آب...
خوری . [ را ] (ع ص )برگزیده . بسیارخیر. نیکو. منه : رجل خوری ، امراءة خوری . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
خوری . (اِ) نوعی پارچه است . || حقارت . دونی . (ناظم الاطباء).
خوری . [ خوَ / خ ُ ] (ص نسبی ) منسوب به خور که یکی از قراء بلخ است . (از انساب سمعانی ).
خوری . (اِخ ) دهی است از دهستان القوزات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، واقع در شمال باختری بیرجند و در دامنه ٔ کوه . هوای آن گرم و آب آن از قنا...
خوری . (اِخ ) امین بن یوسف بن ابراهیم بن الطفان الخوری . بسال 1885 م . زاده شد و بسال 1919 درگذشت . طبیب و کاتب و ادیب بود. در لبنان پا بدن...
خوری . (اِخ ) امین . در بیروت بسال 1918 م . بدنیا آمد. گرچه از پدر مختل المشاعر بود ولی طفلی بسیار زیرک و باهوش بود، ابتدا در مدرسه ٔ شرکةالقدی...
خوری . (اِخ ) خلیل بن جبرائیل بن حنابن الخوری میخائیل زخریا. صاحب امتیاز حدیقةالاخبار. در سال 1836 م . در شریفات از قراء لبنان بدنیا آمد سپس ...
خوری . (اِخ ) سلیم بن جبرائیل بن حنابن میخائیل الخوری ، برادر خلیل خوری . بسال 1843 م . در بیروت زاده شد و اصول زبان عربی و ادب آن را بنز...
« قبلی صفحه ۱ از ۷ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.