خوری
نویسه گردانی:
ḴWRY
خوری . (اِخ ) سلیم بن جبرائیل بن حنابن میخائیل الخوری ، برادر خلیل خوری . بسال 1843 م . در بیروت زاده شد و اصول زبان عربی و ادب آن را بنزد شیخ ناصیف یازجی آموخت و سپس بشعر گرائید و در موسیقی و آلات طرب دست یافت . او بکمک برادر خود خلیل خوری روزنامه ٔ حدیقةالاخبار را نگاشت و مدت پانزده سال در قسمت عربی و فرانسه ٔ این روزنامه کار کرد. او روایات ادیبانه و فکاهی بسیار دارد و به مصر و قسطنطنیه نیز مسافرت کرده است و مردمان بزرگ این دو ناحیه را بشعر خود مدح نموده است . و سپس به بیروت بازگشت . مرگ او در سوق الغرب بیروت اتفاق افتاد. او راست : فرهنگ جغرافیای تاریخی که کامل نیست . (از معجم المطبوعات ).
واژه های همانند
۶۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۲ ثانیه
فریب خوری . [ ف ِ / ف َ خوَرْ / خُرْ ] (حامص مرکب ) مغبون شدگی . گول خوردگی . (از ناظم الاطباء). ساده دل بودن و زود گول خوردن .
خردل خوری . [خ َ دَ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) ۞ نوعی قاشق است که برای خوردن خردل بکار می رود.
خورش خوری . [ خوَ / خ ُ رِ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) عمل خوردن خورش . || (اِ مرکب ) ظرفی که در آن خورش می ریزند. (یادداشت بخط مؤلف ).
آجیل خوری .[ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) ظرفی که در آن آجیل کنند.
اندک خوری . [ اَ دَ خوَرْ / خُرْ ] (حامص مرکب ) اندک خواری . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به اندک خواری شود.
پسله خوری . [ پ َ س َ ل َ / ل ِ خوَرْ / خُرْ ] (حامص مرکب ) حال و چگونگی پسله خور.
خوری آباد. [ خوِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پهلوی دژ بخش بانه ٔ شهرستان سقز، واقع در جنوب خاوری بانه و شمال عباس آباد. این دهکده کوهستانی ...
خوری آباد. (اِخ ) دهی است ازدهستان جوانرود بخش پاوه ٔ شهرستان سنندج ، واقع در جنوب خاوری پاوه و جاده ٔ اتومبیل رو کرمانشاه به پاوه .این ده ...
گنده خوری . [ گ َ دَ / دِ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) گنده خواری . رجوع به گنده خور شود.
هرزه خواری یا پیکا - PICA
پیکا (PICA) در لاتین به معنی پرنده ای است که خوراک های فراوان و گوناگون می خورد و در واقع گرایش به خوردن مواد درهم برهم دا...