خوزی
نویسه گردانی:
ḴWZY
خوزی . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان وراوی بخش کنگان شهرستان بوشهر، کنار راه فرعی لار به گله دار. این دهکده در جلگه قرار دارد با آب و هوای گرمسیری و 410 تن سکنه . آب آن از قنات و باران و محصول غلات و کنجد و تنباکو و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
واژه های همانند
۱۰ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خوزی . [ ] (اِ) کوفته شده مانند گوشت . (ناظم الاطباء). کوفته . (برهان ). نوعی غذا : آن مثل کز پیش گفتند ای پسرمن بشعر آرم کنون ازبهر توگند...
خوزی . [ ] (ص نسبی ) منسوب به خوزستان است . (یادداشت بخط مؤلف ) : در مدت فراخی نوش لبان تودل تنگ تنگ شکّر خوزی و عسکری . ؟ (از شرفنامه ...
خوزی پز. [ پ َ ] (نف مرکب ) پزنده ٔ خوزی . کوفته پزنده .
خوزی پزی . [ پ َ ] (حامص مرکب ) عمل خوزی پز. (یادداشت مؤلف ). کوفته پزی . || (اِ مرکب ) دکان و محل پختن خوزی . خوزی فروشی .
خوزی خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب )خورنده ٔ گوشت کوفته شده . (ناظم الاطباء). || دیوث . کسی که معاش وی از اعمال ناشایسته ٔ زنش بگذرد. (برهان ...
غالب خوزی . [ ل ِ ب ِ ] (اِخ ) رجوع به غالب خوزستانی شود.
گوارش خوزی . [ گ ُ رِ ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جهت اسهال مزمن و تقویت معده و جگر و رفع رطوبات معده و امعاء نافع و موافق امزجه ٔ اطفال ...
ابوحفص خوزی . [ اَ ح َ ص ِ ] (اِخ ) خلف شیخ عبداﷲ یقظان معاصر شیخ ابوسعید ابی الخیر. گویند او دویست بنده آزاد کرد و در هفتادسالگی به سال 472...
از عضماء و قدمای این طایفه و خلف الصدق جناب شیخ آگاه شیخ عبد الله بقضان الخوزی است.با حضرت شیخ ابو سعید ابو الخیر معاصر و با او اتحاد وافر دارند. شی...
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید
اینجا کلیک کنید.