اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خوش الحان

نویسه گردانی: ḴWŠ ʼLḤAN
خوش الحان . [ خوَش ْ / خُش ْ اَ ] (ص مرکب ) خوش آواز. خوش صوت . خوش نغمه :
صبوحی زناشویی جام و می را
صراحی خطیبی خوش الحان نماید.

خاقانی .


ای دریغا مرغ خوش الحان من
راح روح و روضه و ریحان من .

مولوی .


چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانیست
روم بگلشن رضوان که مرغ آن چمنم .

حافظ.


گفتم اکنون سخن خوش که بگوید با من
چون شکرلهجه ٔ خوشخوان خوش الحان میگفت .

حافظ.


- بلبل خوش الحان ؛ بلبل خوش نغمه . هزاردستان خوب آواز : بلبل خوش الحان و دیگر مرغان بر آن بهزار دستان از نشاط نعره زنان . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ).
رونق عهد شبابست دگر بستان را
میرسد مژده ٔ گل بلبل خوش الحان را.

حافظ.


ز بلبلان خوش الحان در این چمن صائب
مرید زمزمه ٔ حافظ خوش الحان باش .

صائب .


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.