 
        
            خوش باش 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        ḴWŠ BAŠ 
    
							
    
								
        خوش باش . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (اِ مرکب ) زمینهایی  که  بکسی  که  طرف  میل  باشد می بخشند بشرطی  که  آن  شخص  چیز کمی  بصاحب  داده  و در وقت  احضار بخدمت  دیوانی  حاضر باشد. (ناظم  الاطباء).
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        خوش باش . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (نف  مرکب ) خوشباشنده .  ||  خوش آمد که  تملق  باشد. (لغت  محلی  شوشتر، نسخه ٔ خطی ).  ||  خوش آمدگو : بغفلت  عمر شد حافظ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خوش باش  زدن . [ خوَش ْ / خُش ْ زَ دَ ] (مص  مرکب ) خوش باش  گفتن : صلای  خوش  باش  زدن ؛ آوا دردادن  که  خوش  باش  : خار حسرت  بدل  و خنده ٔ شادی  بر...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        خوش باش  گفتن . [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ت َ ] (مص  مرکب ) شادباش  گفتن . خوش باش  زدن . تهنیت  گفتن .