اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خوشبو کردن

نویسه گردانی: ḴWŠBW KRDN
خوشبو کردن . [ خوَش ْ / خُش ْ ک َ دَ ] (مص مرکب ) معطر ساختن . تعطّر. ترویح .خوشبو گردانیدن . خوشبوی کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : روزی بت را بیرون آوردند به درّ و گوهر مرصعکرده و بمشک و عنبر خوشبو کرده . (قصص الانبیاء).
از این جنبش آن بود مقصود من
که خوشبو کنم مجمر از عود من .

نظامی .


و نیز رجوع به خوشبوی کردن شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.