اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خوشحال

نویسه گردانی: ḴWŠḤAL
خوشحال . [ خوَش ْ / خُش ْ ] (ص مرکب ) شاد. باسرور. بی غم . مقابل بدحال . با وقت خوش . || بشاش . کامران . بختیار. شادمان . نیک بخت . (از ناظم الاطباء). مسرور (یادداشت مؤلف ) :
من بهر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم .

مولوی .


اندوه فایده نمیکند خوشحال می باید بود. (انیس الطالبین ). || (ق مرکب ) در حال شادمانی و سرور. (ناظم الاطباء). شادان . (یادداشت مؤلف ) : به ذوق دریافت لقای شریف ایشان خوشحال میرفتم . (انیس الطالبین ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۰۹ ثانیه
خوش واژه ای پارسی و حال عربی است؛ همتای پارسی این ترکیب، اینهاست: شاد، دلشاد، سرمست، شادمان، شادکام، سرخوش (دری) رانریم rānrim (اوستایی: rānrema)***فا...
مسرور گشتم . مقابل غمگین شدم
خوشحال شدن . [ خوَش ْ / خُش ْ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مسرور شدن . شادمان شدن . شادان شدن : بمنزل من رسیدند، خوشحال شدم . (انیس الطالبین ).
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.