خوش خبر. [ خوَش ْ 
/ خُش ْ خ َ ب َ ] (ص  مرکب ) نویددهنده . مژده دهنده . (ناظم  الاطباء). مژده ور. (یادداشت  مؤلف ) 
: نکته ٔ روح فزا از دهن  دوست  بگو
نامه ٔ خوش خبر از عالم  اسرار بیار. 
حافظ.
آن  خوش خبر کجاست  که  این  فتح  مژده  داد
تا جان  فشانمش  چو زر و سیم  در قدم . 
حافظ.
مژده  ای  دل  که  دگر باد صبا بازآمد
هدهد خوش خبر از طرف  سبا بازآمد. 
حافظ.
-  
خوش خبر باش  ؛ به  قاصد نورسیده  و تفألاً به  کلاغ  و جغد گویند چون  بانگ  کند. چون  کلاغ  یا جغدی  بر بالای  خانه ای  نشیند و آواز دهد زنان  برای  رفع نحوست  آن  گویند: خوش خبر باش .
-  
خوش خبر دادن  ؛ نوید نیکی  دادن . مژده ای  دادن . (یادداشت  مؤلف ).