اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خون افتادن

نویسه گردانی: ḴWN ʼFTADN
خون افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) خون جاری شدن . خون از محلی خارج شدن . بیرون آمدن خون . || قتل واقع شدن . قتل اتفاق افتادن . کشتار واقع شدن . || خون کسی از بین رفتن . چنانکه گویند واجب القصاص خونش افتاد؛ یعنی خونش هدر است و کشنده ٔ او قصاص ندارد. (از آنندراج ) :
چنین گویند کاین رسم نو افتاد
که شیرین کشت و خون بر خسرو افتاد.

میرخسرو (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
خون راه افتادن . [ اُ دَ ] (مص مرکب ) جنگ و نزاع برپا خاستن . خونریزی واقع شدن .
خون در دل افتادن . [ دَ دِ اُ دَ ] (مص مرکب ) برنج و تعب افتادن . بناراحتی افتادن . خونین دل شدن : ندرد چو گل خرقه از دست خارکه خون در د...
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.