اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خیال

نویسه گردانی: ḴYAL
خیال . [ خ َ ] (اِخ ) زمینی است متعلق به بنی ثعلب . (معجم البلدان یاقوت ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۶ ثانیه
خیال پرداز. [ خیا پَ َ] (نف مرکب). خیالباف، خیال بند،آرمانگرا، پندارگرا. خیال پرور. [ خ َ / خیا پ َرْ وَ ] (نف مرکب ) پروراننده ٔ خیال . آنکه بدنبال ت...
شیطان خیال . [ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) آنکه مانند شیطان در هر کاری وسوسه می کند. (ناظم الاطباء). سیی ءالظن . بداندیش . (یادداشت مؤلف ).
خیال باطل . [ خ َ / خیا ل ِ طِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تصور احمقانه . (ناظم الاطباء). تصور باطل . پندار بیهوده . گمان گزافه . توهم نابجا.
خیال بستن . [ خ َ / خیا ب َ ت َ ] (مص مرکب ) تصور کردن . پنداشتن . توهم کردن . (ناظم الاطباء). خیال کردن . اندیشیدن . تخیل . (یادداشت مؤلف ). ح...
خیال اندیش . [خ َ / خیا اَ ] (نف مرکب ) اندیشنده به خیال . آنکه خیال های باطل برای آینده در سر می پروراند : ای بسا گنج آکنان کنجکاوکان خیال...
خیال اندود. [ خ َ / خیا اَ ] (نف مرکب ) باخیال . پرخیال . (از آنندراج ) : پادشاه از دل خیال اندوددر عجب ماند کاین چه شاید بود.میرخسرو.
خیال انگیز. [ خ َ / خیا اَ ] (نف مرکب ) انگیزنده ٔ خیال . آنچه موجب تخیل شود. آنچه خیال را در ذهن بپروراند : هرکو نکند فهمی زین کلک خیال انگ...
باریک خیال . (ص مرکب ) ظریف اندیش . آنکه لطیف فکر کند. شاعر نازک خیال . میرزا صائب گوید : هر که چون رشته ز باریک خیالان گردیدروزیش تنگتر از ر...
خیال پرستی . [ خ َ/ خیا پ َ رَ ] (حامص مرکب ) پرستش خیال . عشق بخیال . عمل خیال پرست . خیال نگری . عشق به توهمات و پندارها.
خیال پختن . [ خ َ / خیا پ ُ ت َ ] (مص مرکب ) طمع و توقع داشتن .(ناظم الاطباء). || اندیشه های بیجا و بی فایده در ذهن خطور دادن . خیالهای بیجا ...
« قبلی ۱ ۲ ۳ صفحه ۴ از ۶ ۵ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.