اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

خیعل

نویسه گردانی: ḴYʽL
خیعل . [ خ َ ع َ ] (ع اِ) پوستین . || جامه ٔ نادوخته فرجین . || پیراهن که یک جانب وی دوخته و جانب دیگر نادوخته باشد و آنرا زنان پوشند. || پیراهن بی آستین . || گرگ . || خلیع. || غول . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۵۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۳۱ ثانیه
خیال اندود. [ خ َ / خیا اَ ] (نف مرکب ) باخیال . پرخیال . (از آنندراج ) : پادشاه از دل خیال اندوددر عجب ماند کاین چه شاید بود.میرخسرو.
خیال اندیش . [خ َ / خیا اَ ] (نف مرکب ) اندیشنده به خیال . آنکه خیال های باطل برای آینده در سر می پروراند : ای بسا گنج آکنان کنجکاوکان خیال...
خیال پختن . [ خ َ / خیا پ ُ ت َ ] (مص مرکب ) طمع و توقع داشتن .(ناظم الاطباء). || اندیشه های بیجا و بی فایده در ذهن خطور دادن . خیالهای بیجا ...
باریک خیال . (ص مرکب ) ظریف اندیش . آنکه لطیف فکر کند. شاعر نازک خیال . میرزا صائب گوید : هر که چون رشته ز باریک خیالان گردیدروزیش تنگتر از ر...
خیال خلافت . [ خ َ / خیا ل ِ خ ِ ف َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرص . هوس . (ناظم الاطباء).
فانوس خیال . [ س ِ خ َ / خیا ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) فانوسی باشد که در آن صورتها کشند و آن صورتها به هوای آتش به گردش درآید. (برهان ) : ...
خیال ساختن . [ خ َ / خیا ت َ ] (مص مرکب ) خیال پروریدن . خیال پختن . اندیشه و توهم کردن . خیال کردن .
خیال انگیزی . [ خ َ / خیا اَ ] (حامص مرکب ) انگیزندگی خیال . عمل خیال انگیز. حالت خیال انگیز. تخیل . عمل و حالت تخیل کننده . (یادداشت مؤلف ).
پریشان خیال . [ پ َ ] (ص مرکب ) مضطرب . پراکنده فکر.
خیال‌پردازی (به انگلیسی: Fantasy) اصطلاحی که معمولا در اشاره به فرایند تصور اشیاء، نمادها یا رویدادها که در آن لحظه وجود ندارند بکار میرود. با این وجو...
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ صفحه ۵ از ۶ ۶ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.