اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

داء

نویسه گردانی: Dʼʼ
داء. (ع اِ) آزار. بیماری . (منتهی الارب ) (دهار). مرض . علت . (غیاث ). درد. (دهار). رنج . مقابل صحّت . وَصَب . (منتهی الارب ). علة تحصل بغلبة الاخلاط علی بعض . (تعریفات ). ج ، ادواء. (منتهی الارب ): رجل داء؛ مرد بیمار. مردی دردمند. (مهذب الاسماء) :
هست داء بی دوا برجان ما از عشق تو
بود خواهد همچنان بر جان ما این دائماً.

سلمان .


صاحب کشاف اصطلاحات الفنون آرد: داء در لغت به معنی درد و بیماری . ادواء جمع. و داء عُضال ، درد سخت . و داء دفین ، دردی که معلوم نباشد و اعراب که گویند: به داء ظبی ، معنای آن آن است که او را دردی نیست چنانکه آهو را دردی نباشد. و نیز در پزشکی داء اطلاق میشود بر هر عیب باطنی که چیزی از آن آشکاربشود یا نشود، و این مثل که اَدْوَء من البخل گفته اند؛ یعنی سخت تر از بخل چنانکه در بحر الجواهر گفته -انتهی . || داء دَفین ؛ درد سخت که درمان آن ندانند. (مهذب الاسماء). بیماری که معلوم نشود مگر آن وقت که فساد وی منتشر گردد. (منتهی الارب ). || داء دَوی ؛ دردی سخت . (مهذب الاسماء). || عیب .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
داء. (ع مص ) بیمار گردیدن . (منتهی الارب ). دَوَء. (منتهی الارب ). دردمند شدن . (دهار).
دا. (اِ) مخفف دایه ، داه . || (در تداول مردم بختیاری ) مادر. ام . والده .
دا. (اِ) مخفف داو : از نرد سه تا پای فراتر ننهادیم هم خصل بهفده شد و هم دا بسر آمد. سوزنی .(چنین است در تذکره ٔ تقی الدین و دو نسخه ٔ خطی ک...
دا. (ریشه ٔ فعل ) در فرس هخامنشی و اوستا ریشه ای است به معنی دادن و آفریدن و ساختن و بخشیدن و آن در «دادن » فارسی آمده است . (از فرهنگ ای...
دا. (اِ) رده ٔ دیوار. (غیاث ). پایه و اساس بنا. داو. دای . پی . بنیاد. اصل بنا : پی دیوار ایمان بود کارش از آن شد چاردا از چاریارش . جامی (از ف...
(اوستایی) 1ـ دادن، بخشیدن 2ـ انجام دادن, ساختن، آفریدن، اختراع ـ ابداع کردن 3ـ گذاشتن، گماشتن، مأمور ـ منصوب کردن 4ـ پشتیبانی ـ حمایت ـ یاری کردن 5 ـ...
دع . [ دَ ] (ع اسم فعل ) مبنی بر سکون است و دَعاً با تنوین نیز خوانده میشود، به کسی گویند که لغزیده و افتاده باشد، یعنی برخیز و بمان چنا...
دع . [ دَع ع ] (ع مص ) سپوختن و سخت راندن . (از منتهی الارب ). بعنف سپوختن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). راندن بعنف . (دهار) (از تر...
استعاره از mmeessii کاربر مادر جنده تخمه حرام ویکی صداست
دع دع . [ دُ دُ ] (ع اِ فعل ) کلمه ای است که بدان گوسپندان را زجر کنند یا امر است به زجر گوسپندان . (منتهی الارب ).امر است به صدا زدن گوس...
« قبلی صفحه ۱ از ۲ ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.