اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

داده

نویسه گردانی: DʼDH
داده . [ دَ / دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از دادن . مبذول . بخشیده . عطا کرده :
دل بمهر امیر دادستم
کس نگوید که داده باز ستان .

فرخی .


چون کریمان کز عطای داده نسیانشان بود
عفو حق را از خطای خلق نسیان دیده اند.

خاقانی .


آخر آن بوسه که روزی دادی
داده را روز دگر باز مگیر.

خاقانی .


بدارا نداد آنچه داد از نخست
همان داده را نیز ازو باز جست .

نظامی .


|| عطا. عطیه . بخشش :
ببایدش دادن بسی خواسته
که نیکو بود داده ناخواسته .

دقیقی .


خواسته ننهد و ناخواسته بسیار دهد
از نهاده ٔ پدر و داده ٔ دارنده اله .

فرخی .


داده ٔ خود سپهر بستاند
نقش اﷲ جاودان ماند.

سنائی .


داده ٔ تو نه زان نهادم پیش
تا رجوع افتدت به داده ٔ خویش .

نظامی .


قسمت حق است مه را روی نغز
داده ٔ بخت است گل را بوی نغز.

مولوی .


کلمه ٔ داده را در این معانی ترکیباتی است چون : آب داده ؛ گوهردار؛ تیزکرده .
- تاب داده ؛ با تاب ، پیچان :
لعلش چو عقیق گوهرآگین
زلفش چو کمند تاب داده .

سعدی .


- خداداده ؛ عطیه ٔ الهی . بخشش الهی :
بملک خداداده خرسند باش .

نظامی .


خداداده را چون توان بست راه .

نظامی .


خدادادت این چیره دستی که هست
مشو بر خدادادگان چیره دست .

نظامی .


چو شه دید گنج فرستاده را
چهار آرزوی خداداده را...

نظامی .


- دل داده ؛ عاشق . دلباخته :
دلداده را ملامت کردن چه سود دارد
میباید این نصیحت کردن بدلستانان .

سعدی .


- رنگ داده ؛ بارنگ . رنگین :
بیا ساقی آن رنگ داده عبیر...

نظامی .


- زهرآب داده ؛ آغشته به آب زهر.
زنهارداده ؛ در پناه گرفته شده .
- ناداده ؛ عطا نکرده . نبخشیده .
|| کنایه از نصیب و قسمت است :
تو مخروش وز داده خرسند باش
به گیتی درخت برومند باش .

فردوسی .


در کام اژدها و پلنگ آب خورده ایم
هر صبح و شام داده ٔ ما میرسد بما.

میرزا صدرالدین مشهدی (از آنندراج ).


|| پرداخته شده (پول ). (در اصطلاح بانک ).
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۲۵ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
دیتااکسپلورر،کاشف داده ها
(از برنهاده‌های فرهنگستان زبان برای اینفوگراف است). داده‌نمایی به نمایش داده‌ها با بهره‌گیری از چند نمودار و نگاره در غالب یک تصویر گفته می‌شود. داده...
گردن داده . [ گ َ دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) منقاد. مطیع. تسلیم شده : که از گردنکشان کشور ستانی به گردن دادگان کشور سپاری . عنصری .و رجوع به گر...
باغو داده . [ ] (اِخ ) (دژ...) نام آبادی و قلعه ای در حدود ابیورد درشمال خراسان . این قلعه سه ماه در برابر سپاهیان نادرشاه افشار مقاومت ک...
داده شدن . [ دَ/ دِ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) داده آمدن . از سوی کسی در اختیار دیگری قرار گرفتن . || بخشیده شدن .
• داده کاوی استخراج اطلاعات مفهومی، ناشناخته و به صورت بالقوه مفید از پایگاه داده می‌‌‌‌‌باشد. • داده کاوی علم استخراج اطلاعات مفید از پایگاه های داد...
گشنی داده . [ گ ُ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) میوه دارشده . || خرمابن باردارشده . (ناظم الاطباء).
مژده داده . [ م ُ دَ / دِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) بشارت داده . خبرخوش رسانده : ز نقاشی به مانی مژده داده به رسامی ز اقلیدس گشاده .نظامی .
مهره داده . [ م ُ رَ / رِ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) صیقل شده . جلاداده : خانه ای دید سپید پاکیزه مهره داده و جامه افکنده . (تاریخ بیهقی ).
ناتاب داده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) نتافته . نتابیده . که تابیده نشده است . که پیچیده نشده است . مقابل تابداده . رجوع به تابداده شود.
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۳ ۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.