اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دارا

نویسه گردانی: DʼRʼ
دارا. (نف ) دارنده . (برهان ) :
دارنده ٔ تخت پادشاهی
دارای سپیدی و سیاهی .

نظامی .


|| خداوند، مالک :
لطیف کرم گستر کارساز
که دارای خلق است و دانای راز.

سعدی .


ثوابت باشد ای دارای خرمن
اگر رحمی کنی بر خوشه چینی .

حافظ.


دارای جهان نصرت دین خسرو کامل
یحیی بن مظفر ملک عالم عادل .

حافظ.


|| در بردارنده ، شامل : این خانه دارای پنج اتاق است . || (اِ) لای و دردی که در ته خم نشیند. (برهان ) :
ز می گر نباشد ز دارا کشم
اگر چند سلطان داراوشم .

عنصری .


|| (اِمص ) درو، درودن و درو کردن :
بدان زایند مردم تا که میرند
بدان کارندتا بکنند دارا.

(فرهنگ اسدی ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۷ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
دارا وشا. [ وَ ] (اِخ ) خرابه ها نزدیک اندرکاش در شمال مهاباد واقع شده و اهالی این قسمت را شهر ویران مینامند و محتمل است یکی از شهرهای مدی...
مُلکِ دارا/داریوش سوم، آخرین شاه هخامنشی. ملک . [ م ُ ] (ع اِ) پادشاهی . (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : الملک یبقی مع الک...
گنج دارا. [ گ َ ج ِ ] (اِخ ) گنج منسوب به دارا : گنجی است خداوند را به یمگان صد بار فزون تر ز گنج دارا.ناصرخسرو (دیوان ص 33).
دارا بودن . [ دَ ] (مص مرکب ) مالک بودن . واجد بودن . رجوع به دارا شود.
دجله ٔ دارا. [ دِ ل َ ی ِ ] (اِخ ) موضعی که بروزگار ساسانیان و اوایل اسلام سرحد روم و دیار اسلام واقع بوده است به حدود شمالی عراق عرب امر...
دارا و بت زرین . [ وُ ب ُ ت ِ زَرْ ری ] (اِخ ) نام کتابی از ایرانیان قدیم بوده که به عربی ترجمه شده است و ابن الندیم در ص 424 فهرست خوی...
دارع . [ رِ ] (ع ص ) مرد زره دار. (آنندراج ).
« قبلی ۱ صفحه ۲ از ۲ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.