اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

داری

نویسه گردانی: DʼRY
داری . (اِ) سرکار. ناظر انبار و ذخیره ٔ عمومی . || دربار و قصر و بارگاه . || ناقوس کلیسا. زنگی در کلیسای عیسویان که در هنگام دعوت مردم به عبادات آن را بنوازند. (ناظم الاطباء). || در لهجه های محلی برخی از نقاط ایران به معنی «دارو» بکار میرود. (لغات محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). رجوع به دارو شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۹ ثانیه
گیتی داری . (حامص مرکب ) عمل گیتی دار. گیتی داشتن . جهانداری .
کینه داری . [ ن َ / ن ِ ] (حامص مرکب ) حالت و کیفیت کینه دار. دشمنی . خصومت . کینه توزی : بیا با ما مورز این کینه داری که حق صحبت دیرینه داری...
ماتم داری . [ ت َ ] (حامص مرکب ) عزاداری . (ناظم الاطباء). سوکداری : به ماتم داری آن کوه گلرنگ سیه جامه نشسته یک جهان سنگ .نظامی .
مایه داری . [ی َ / ی ِ ] (حامص مرکب ) سوداگری . تجارت : تهی دست کو مایه داری کندچو لنگی است کو راهواری کند.نظامی .
مردم داری . [ م َ دُ ] (حامص مرکب ) حسن سلو». خوشرفتاری با خلق . مهربانی و ملایمت کردن با مردمان . مماشات با مردم پاسداری خاطر خلق اﷲ. عمل م...
مریض داری . [ م َ ] (حامص مرکب ) عمل مریض دار. بیمارداری . پرستاری .
نگاه داری . [ ن ِ ] (حامص مرکب ) محافظت . پاسبانی . (ناظم الاطباء). حفظ. حراست . نگه داشت . (یادداشت مؤلف ). || پرورش . (ناظم الاطباء). مواظبت ....
نیزه داری . [ ن َ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) عمل و صفت نیزه دار. به نیزه مسلح بودن . نیزه وری . رجوع به نیزه دار شود.|| نیزه برداری : راضی شده ...
مکتب داری . [ م َ ت َ ] (حامص مرکب ) شغل مکتب دار. (ناظم الاطباء). و رجوع به مکتب دار شود.
این واژه به تازگی اضافه شده است و هنوز هیچ کسی برای آن معنی ننوشته است. برای اینکه برای این واژه معنی بنویسید اینجا کلیک کنید.
« قبلی ۱ ۲ ۳ ۴ ۵ صفحه ۶ از ۱۳ ۷ ۸ ۹ ۱۰ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.