اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

داری

نویسه گردانی: DʼRY
داری . [ ری ی ] (ع اِ) خداوند نعمت . || کشتیبان . (منتهی الارب ). || مرد ملازم خانه . || مشکی که از دارین بحرین می آورند. || (ص ) آگاه و مطلع. واقف . (ناظم الاطباء). || بادرایت . ج ، دراة. || عطار. (اقرب الموارد). بوی فروش . || منسوب به دارین است که در بحرین واقع و مرکز عطرفروشان بوده است .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۲۱ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۵ ثانیه
رعیت‌داری ، سرف‌داری یا سرواژ(به فرانسوی: Servage) به موقعیت اجتماعی-اقتصادی روستاییان ناآزاد در نظام فئودالیته اشاره‌دارد. رعیت‌داری چهرهٔ نرم‌شدهٔ ب...
« قبلی ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ صفحه ۱۳ از ۱۳ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.