داع 
        
     
    
								
        نویسه گردانی:
        Dʼʽ 
    
							
    
								
        داع . (اِ)آنکه  شاعر و قائل  نام  خود نویسد. (کشاف  اصطلاحات  الفنون ). در فرهنگها مانند سروری  و برهان  قریب  بهمین  معنی  «داغ » با غین  معجمه  آمده  است . رجوع  به  داغ  شود.
    
							
    
    
    
        
            واژه های همانند
        
        
            
    ۲۴ مورد، زمان جستجو: ۰.۴۱ ثانیه
								
    
    
									
            
										
                
                
                    
											
                        داع . [ عِن ْ ] (ع  ص ، اِ) داعی . رجوع  به  داعی  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        داع داع . [ ع ِ ع ِ ] (ع  صوت ) کلمه ای  است  که  بدان  گوسپندان  را خوانند یا زجر کنند. (منتهی  الارب ).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دعا. [ دُ ] (ع  اِمص ) دعاء. حاجت  خواستن . ج ، أدعیه ، دعوات . (از آنندراج ). استغاثه  به  خدا. استدعای  برکت . تضرع . درخواست  از درگاه  خدا. (ناظم...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دعاً. [ دَ عَن ْ ] (ع  اِ فعل ) به  معنی  دَع  است  یعنی  برخیز و بمان . (از اقرب  الموارد). رجوع  به  دَع  شود.
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دعاء. [ دُ ] (ع  مص ) خواهانی  نمودن . (از منتهی  الارب ). رغبت  کردن به  کسی . (از اقرب  الموارد).  ||  خواندن  کسی  را. (از منتهی  الارب ). ندا دادن...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دعاء. [ دُ ] (ع  اِمص ) دعا. واحد ادعیه . (از اقرب  الموارد). خواهانی  بسوی  خدا. (ناظم  الاطباء). خدای خوانی . (یادداشت  مرحوم  دهخدا). ج ، أدعیة. (...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دعاء. [ دَع ْ عا ] (ع  ص ) شخص  بسیار دعاکننده ، و مؤنث  آن  دعاءة است . (از اقرب  الموارد).
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        این واژه تازى (اربى) است و برابرهاى آن به پارسى چنینند: آزبا Azba (پهلوى: دعا ، نیایش ، ستایش ، عبادت - آزبایش Azbayesh (پهلوى: آزباییشْنْ : دعا ، نیا...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        دعا: هیجان گرایش دهنده به سوی خدا یا یک کس مقدس که واسطه ی میان خدا و بنده است با بر زبان آوردن سخنانی برخاسته از باورهای دینی، درخواست گرانه و ستایشگ...
                    
										
                 
            
									 
        
            
										
                
                
                    
											
                        بد دعا. [ ب َدْ، دُ ] (اِ مرکب ) دعای  بد و نفرین  و لعنت . (آنندراج ).