اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

داغ داشتن

نویسه گردانی: DʼḠ DʼŠTN
داغ داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) نشان داشتن . علامت داشتن :
ناگزران دل است نوبت غم داشتن
جبهت آمال را داغ عدم داشتن .

خاقانی .


- داغ بر جبهه و پیشانی داشتن ؛ پینه بسته بودن پیشانی از عبادت و سجده ٔ بسیار.
|| دارای اثرداغ بر اندام بودن به نشانه ٔ ملکیت یا تعلق داشتن بکسی :
گفتی سگ من چه داغ دارد
آن داغ که از نخست کردی .

خاقانی .


گفت بنگر تا داغ که دارد؟ گفت داغ امیر دارد. || مصاب بودن بمرگ عزیزی یا فرزندی .
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.