اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

داغ نشستن

نویسه گردانی: DʼḠ NŠSTN
داغ نشستن . [ ن ِ ش َ ت َ ] (مص مرکب ) قرار گرفتن داغ . پدید آمدن اثر داغ بطور ثابت در :
چه داغها که ز چرخم نشسته بر سینه
چه اشکها که ز چشمم دویده بر رخسار.

ظهیر فاریابی .


تا بر گلت ز سبزه نگهبان نشسته است
صدگونه داغ بر دل حیران نشسته است .

مجدهمگر.


تا سحر آمدشد همصحبتانم گرم شد
شعله برمی خاست از دل داغ حرمان می نشست .

ملاشکوهی همدانی .


درد تو در تمام بدن جای جان گرفت
داغ تو در میانه ٔ جان دل نشین نشست .

باقر کاشی (از آنندراج ).


واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
هیچ واژه ای همانند واژه مورد نظر شما پیدا نشد.
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.