اجازه ویرایش برای هیچ گروهی وجود ندارد

دان

نویسه گردانی: DʼN
دان . (اِ) مطلق دانه را گویند. (برهان ). دانه . دانه ٔ هر چیز. حبه . مخفف دانه است . (برهان ). تخم هر چیز که بکارند و بروید. (آنندراج ) :
دان است و دام خال و خم زلف آن صنم
من سال و ماه بسته بدان دان و دام دل .

سوزنی .


فراخی در جهان چندان اثر کرد
که یک دان غله صد دان بیشتر کرد.

نظامی .


لطف را دام دو زلفت دانه ٔ جان ساخته
عاشقانت مرغ دل را صید آن دان یافته .

محمد کاتب بلخی (از لباب الالباب ج 2 ص 422).


- آب و دان ؛ آب و دانه . آب و چینه .
- پنبه دان ؛ پنبه دانه .
- کنف دان ؛ دانه ٔ کنف . کنودان .
- ناردان ؛ دانه ٔ انار :
شگفت نیست دلم چون انار اگر بکفید
که قطره قطره ٔ خونش بناردان ماند.

سعدی .


- دان کردن ؛ دانه کردن . از غلاف برآوردن غله یا حبوب غلاف دارچون باقلا و لوبیا و نخود و عدس و یا برخی میوه ها چون انار و جز آن .
|| چینه . چینه که مرغ را دهند. دانه که مرغان را دهند: بمرغها دان دادن ؛ چینه دادن .
- دان درشت جمع کرده است ؛ کاری فوق طاقت و توانائی کرده است .
- دان درشت یا بزرگ برچیده بودن ؛ بیرون توانائی کاری کردن .
- دان خوردن ؛ چینه برچیدن . دانه و چینه خوردن مرغ .
- دان پاچیدن ؛ پراکندن دانه میان مرغان که برچینند.
- || مجازاً خرجی کردن برای فریفتن .
|| آنچه درآش ریزند از حبوب : این آش آبش یک طرف است و دانش یک طرف ؛ جانیفتاده است ، نیک نپخته است .
- دان بودن برنج یا عدس یا لوبیای پخته ؛ نیک نپخته بودن دانه های آن : این برنج دان است ؛ آنچنان نپخته است که دانه ها نرم شود و خامی آن بتمامی برود. مقابل خمیر بودن .
|| آشی که از نخود و باقلا و امثال آن پزند و آنرا آش هفت دانه گویند و آش عاشورا نیز گویند. (آنندراج ). || بهندی شلتوک را گویند. || هرچیز که چون دانه و حبه ای از بدن برآید نظیر آبله و یا سرخک و یا آبله مرغان و جز آن .
- دان دان ؛ پرآبله . پر از برجستگی های کوچک حبه و دانه مانند. رجوع به همین کلمه در ردیف خود شود.
واژه های قبلی و بعدی
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۲۳ ثانیه
پلیتیک دان . [ پ ُ ] (نف مرکب ) سیاسی . رجل سیاسی . سیاست شناس . دانا به سیاست .
خاکروبه دان . [ ب َ / ب ِ] (اِ مرکب ) محلی که خاکروبه در آن می ریزند. آشغال دان . جای آشغال . مَنهَرَه . خاکدان . خاشکدان . سَلَّه .
دان پاچیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) دان پاشیدن . دانه پاچیدن . پراکندن دانه بر زمین طیور را.چینه نهادن . || بقصد فریفتن مالی دادن .
دان پاشیدن . [ دَ ] (مص مرکب ) دان پاچیدن . || فریفتن با عطا و دهش و یا طرق دیگر.
دم روباه دان . [ دُ ] (اِخ ) دهی از دهستان رستم بخش اهرم شهرستان بوشهر با 126 تن سکنه . آب آن از چاه . راه آن اتومبیل رو است . (از فرهنگ جغ...
دره پنبه دان . [ دَرْ رَ پَم ْ ب َ / ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اوباتو بخش دیواندره شهرستان سنندج . واقع در 62هزارگزی شمال باختری دیواندر...
غله دان عدم . [ غ َل ْ ل َ / ل ِ/ غ َ ل َ / ل ِ ن ِ ع َ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از زمین است که به عربی ارض خوانند. (برهان قاطع) ...
دره پنبه دان . [ دَرْ رَ پَم ْ ب َ / ب ِ ](اِخ ) دهی است از دهستان گل تپه فیض اﷲبیگی بخش مرکزی شهرستان سقز واقع در 7 هزارگزی شمال خاوری سقز...
برگه‌دان مستند فراگیر که به‌اختصار GND خوانده می‌شود، پرونده مستند از داده‌های کتابخانه‌ای است که برای سازماندهی نام اشخاص، عنوان سرنام‌ها و شرکت‌ها د...
برگه‌دان مستند مجازی بین‌المللی برگه‌دان مستند مجازی بین‌المللی (به انگلیسی: Virtual International Authority File) و به اختصار ویاف (VIAF) نام پروژه م...
« قبلی ۸ ۹ ۱۰ ۱۱ ۱۲ ۱۳ ۱۴ ۱۵ صفحه ۱۶ از ۱۷ ۱۷ بعدی »
نظرهای کاربران
نظرات ابراز شده‌ی کاربران، بیانگر عقیده خود آن‌ها است و لزوماً مورد تأیید پارسی ویکی نیست.
برای نظر دادن ابتدا باید به سیستم وارد شوید. برای ورود به سیستم روی کلید زیر کلیک کنید.