دان
نویسه گردانی:
DʼN
دان . (ع اِ) تلفظ عامیانه ٔ اذن ، به معنی گوش . (دزی ج 1 ص 420). در تداول عامه ٔ عراق ذان گفته میشود.
واژه های همانند
۱۶۳ مورد، زمان جستجو: ۰.۱۴ ثانیه
دعن . [ دَ ] (ع اِ) برگهای خرما که بعضی را با بعضی به رسنی از پوست خرما بافته برآن خرما گسترند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دعن . [ دَ ع ِ ] (ع ص ، اِ) بدخو و بدغذا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
دعن . [ دِ ع َن ن ] (ع ص ) بی باک . (آنندراج ). ماجن . (اقرب الموارد). || (منتهی الارب ). ج ، دِعنّة. (اقرب الموارد). (اِ مص ) بی باکی .